ــ مامان !... می گن زندگی سخته.. دنیا بده .. من نمی خوام به دنیا بیام...اصلا چرا می خوای منو به دنیا بیاری!؟
ــ عزیز دلم درسته که زندگی سختی داره...دنیا هم بدی داره... ولی همش که اینا نیست...خوبی هم هست...زندگی با همه سختیهاش لذتهای قشنگی هم داره.. یکیش لذتیه که من با به دنیا اومدن تو تجربه می کنم...لذتهای معنوی هم هست که من با هیچ چیز عوضشون نمی کنم...لحظه های عشقبازی با اونی که به ما هستی داده... به دنیا اومدن تو در واقع دست اونه ...
این یه فرصت اثتثناییه که به تو می ده برای اینکه رشد کنی و به تکامل برسی .
ــ مامان! چرا من باید به تکامل برسم؟ که چی بشه؟
ــ اینو الان شاید نتونی درک کنی ولی وقتی مهلتت تو این دنیا تموم شد می ری به یه دنیای دیگه...اون دنیا از اینجا هم بزرگتره...اون جا دلیل خیلی چیزا ر و می فهمی و خدا را شکر می کنی که این فرصت اثتثنایی رو بهت داد تا به کمال برسی ...به مرحله والایی که بدون زندگی تو این دنیا نمی تونستی بهش برسی
ولی اگه از فرصتت تو این دنیا خوب استفاده نکرده باشی اون دنیا افسوس می خوری .
ــ پس مامان جون کمکم کن تا از این فرصت خوب استفاده کنم .
ــ باشه عزیزم...حالا تو فعلا به دنیا بیا !
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :4215
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه ذهن کبوتر آبیست، خواب گل مهتابیست باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود تا دلم باز شود